به ملازمان سلطان که رساند این دعا را | که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را | |
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم | مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را | |
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت | ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا | |
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی | تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا | |
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی | به پیام آشنایان بنوازد آشنا را | |
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی | دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را | |
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز | که دعای صبحگاهی اثری کند شما را |
با سلام شما چند وقته که لینک من در قسمت عاشقانه از پیوندهام هستین
دوس داشتین شمام لینک کنین منو
آپدیت شده وبلاگمو می بینین ؟
راستی منم خواستم در بلاگ اسکای عضو شم نتونستم ایمیل تایید رو در جیمیلم پیدا کنم
راهنماییم میکنین؟
مرسی.
سلام جناب سرمد!
از اینکه به وبم سرزدی سپاسگزارم اما متاسفانه شما را به جا نمی آورم.لطفا کمی درباره معرفی خودتان بیشتر توضیح دهید،کی و کجا همسایه بوده ایم؟
شعر قشنگیه ممکنه بگید از کیه فقط
ممنون
راستی منم آپیدم با یه پست دیگه از مارکوپولو بازیام
یه مطلب با عنوان کیفر کردار تو وبلاگم هست خوشحال میشم سر بزنی و نظر و برداشتتو راجع به متن برام بنویس